جدول جو
جدول جو

معنی کلان سرین - جستجوی لغت در جدول جو

کلان سرین
(کَ سُ)
که سرین او بزرگ باشد. سرین گنده. رسته. اعجز. عجزاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به سرین و کلان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلام سمین
تصویر کلام سمین
کنایه از سخن استوار و محکم، مقابل غث
فرهنگ فارسی عمید
(کَ سُ)
کلان سرین بودن. بزرگ بودن سرین. رجوع به سرین شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
بزرگ سر بودن. گنده بودن سر:
باوی است از کلان سری همسر
خر دجالک درازرکاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گِ سُ)
آنکه سرین کلان دارد
لغت نامه دهخدا
(سُ)
کفل. (یادداشت لغت نامه). رجوع به میان سرون شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
صاحب ریش کلان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هلفوف. هلوف. (منتهی الارب). لحیانی. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
آنکه سر بزرگ دارد. سرگنده. و رجوع به کلان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
بزرگ گردیدن سرین. تبویص. تبازخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به سرین و کلان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران سرین
تصویر گران سرین
آنکه سرین کلان دارد بزرگ سرین
فرهنگ لغت هوشیار